گزیده ای از بهترین اشعار خیام نیشابوری

به گزارش وبلاگ خنده و شادی، خیام نیشابوری ریاضیدان و فیلسوف نامدار قرن پنجم بود که تنها پس از مرگش، شاعر بودن او آشکار شد. بهترین اشعار خیام را در مجله خبرنگاران بخوانید.

گزیده ای از بهترین اشعار خیام نیشابوری

سرویس فرهنگ و هنر - عُمَر خَیّام نیشابوری با نام کامل غیاث الدین ابوالفتح عُمَر بن ابراهیم خَیّام نیشابوری 28 اردیبهشت 427 هجری قمری در نیشابور زاده شد. خیام فیلسوف، ریاضی دان، وبلاگ خنده و شادی شناس و رباعی سرای ایرانی در دوره سلجوقی است. وی در ریاضیات، نجوم، علوم ادبی، دینی و تاریخی استاد بود. در ادمه مجموعه ای زیبا از اشعار خیام را خواهید خواند.

بهترین رباعیات خیام نیشابوری

آن قصر که جمشید در او جام گرفت

آهو بچه کرد و شیر آرام گرفت

بهرام که گور می گرفتی همه عمر

دیدی که چگونه گور بهرام گرفت

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامده ست و روزی که گذشت

ای دیده اگر کور نئی گور ببین

وین عالم پر فتنه و پر شور ببین

شاهان و سران و سروران زیر گلند

روهای چو مه در دهن مور بین

دوری که در او آمدن و رفتنِ ماست

او را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی در این معنی راست

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

هرچند که رنگ و بوی زیباست مرا

چون لاله رخ و چو سرو بالاست مرا

معلوم نشد که در طربخانه خاک

نقاش ازل بهر چه آراست مرا

از آمدن و رفتن ما سودی کو

وز تار وجود عمر ما پودی کو

در چنبر چرخ جان چندین پاکان

می سوزد و خاک می شود دودی کو

افسوس که نامه جوانی طی شد

وان تازه بهار زندگانی دی شد

حالی که ورا نام جوانی گفتند

معلوم نشد که او کی آمد کی شد

جامی است که عقل آفرین می زندش

صد بوسه ز مهر بر جبین می زندش

این کوزه گر دهر چنین جام لطیف

می سازد و باز بر زمین می زندش

مجموعه اشعار درباره مرگ

∼∼ ∼∼

این قافله عمر عجب میگذرد

دریاب دمی که با طرب میگذرد

ساقی غم فردای حریفان چه خوری

پیش آر پیاله را که شب میگذرد

هر ذره که بر روی زمینی بوده است

خورشید رخی زهره جبینی بوده است

گرد از رخ آستین به آزرم فشان

کان هم رخ خوب نازنینی بوده است

می خوردن و شاد بودن آیین منست

فارغ بودن از کفر و دین، دین منست

گفتم به عروس دهر کابین تو چیست

گفتا دل خرم تو کابین منست

ای بی خبران شکل مجسم هیچ است

وین طارم نه سپهر ارقم هیچ است

خوش باش که در نشیمن کون و فساد

وابسته یک دمیم و آن هم هیچ است

می نوش که عمر جاودانی اینست

خود حاصلت از دور جوانی اینست

هنگام گل و مل است و یاران سرمست

خوش باش دمی که زندگانی اینست

ابر آمد و باز بر سر سبزه گریست

بی باده ارغوان نمیباید زیست

این سبزه که امروز تماشاگه ماست

تا سبزه خاک ما تماشاگه کیست

∼∼ ∼∼

ای دوست بیا تا غم فردا نخوریم

این یکدم عمر را غنیمت شمریم

فردا که ازین دیر کهن درگذریم

باهفت هزارسالگان سر بسریم

این کوزه چو من عاشق زاری بوده ست

در بند سر زلف نگاری بوده ست

این دسته که بر گردن او می بینی

دستی ست که برگردن یاری بوده ست

این کهنه رباط را که عالم نام است

و آرامگه ابلق صبح و شام است

بزمی ست که وامانده صد جمشید است

قصریست که تکیه گاه صد بهرام است

این یک دو سه روز نوبت عمر گذشت

چون آب به جویبار و چون باد به دشت

هرگز غم دو روز مرا یاد نگشت

روزی که نیامده ست و روزی که گذشت

یک چند به کودکی به استاد شدیم

یک چند به استادی خود شاد شدیم

خاتمه سخن شنو که ما را چه رسید

از خاک در آمدیم و بر باد شدیم

بر چهره گل نسیم نوروز خوش است

در صحن چمن روی دلفروز خوش است

از دی که گذشت هر چه گویی خوش نیست

خوش باش و ز دی مگو که امروز خوش است

بهترین اشعار درباره کوتاه بودن زندگی

∼∼ ∼∼

من بی می ناب زیستن نتوانم

بی باده کشید بار تن نتوانم

من بنده آن دمم که ساقی گوید

یک جام دگر بگیر و من نتوانم

پیش از من و تو لیل و نهاری بوده است

گردنده فلک نیز به کاری بوده است

هرجا که قدم نهی تو بر روی زمین

آن مردمک چشم نگاری بوده است

چون نیست حقیقت و یقین اندر دست

نتوان به امید شک همه عمر نشست

هان تا ننهیم جام می از کف دست

در بی خبری مرد چه هشیار و چه مست

چون نیست ز هر چه هست جز باد بدست

چون هست بهرچه هست نقصان و شکست

انگار که هرچه هست در عالم نیست

پندار که هرچه نیست در عالم هست

در دایره ای که آمد و رفتن ماست

او را نه بدایت نه نهایت پیداست

کس می نزند دمی در این معنی راست

کاین آمدن از کجا و رفتن به کجاست

در هر دشتی که لاله زاری بوده ست

از سرخی خون شهریاری بوده ست

هر شاخ بنفشه کز زمین میروید

خالی است که بر رخ نگاری بوده ست

هر سبزه که برکنار جویی رسته است

گویی ز لب فرشته خویی رسته است

پا بر سر سبزه تا بخواری ننهی

کان سبزه ز خاک لاله رویی رسته است

∼∼ ∼∼

آنان که محیط فضل و آداب شدند

در جمع کمال شمع اصحاب شدند

ره زین شب تاریک نبردند برون

گفتند فسانه ای و در خواب شدند

از آمدنم نبود گردون را سود

وز رفتن من جلال و جاهش نفزود

وز هیچ کسی نیز دو گوشم نشنود

کاین آمدن و رفتنم از بهر چه بود

در دهر هر آن که نیم نانی دارد

از بهر نشست آشیانی دارد

نه خادم کس بود نه مخدوم کسی

گو شاد بزی که خوش دنیای دارد

خشت سر خم ز ملکت جم خوشتر

بوی قدح از غذای مریم خوشتر

آه سحری ز سینه خماری

از ناله بوسعید و ادهم خوشتر

خیام اگر ز باده مستی خوش باش

با ماهرخی اگر نشستی خوش باش

چون عاقبت کار دنیا نیستی است

انگار که نیستی چو هستی خوش باش

در کارگه کوزه گری رفتم دوش

دیدم دو هزار کوزه گویا و خموش

ناگاه یکی کوزه برآورد خروش

کو کوزه گر و کوزه خر و کوزه فروش

∼∼ ∼∼

از دی که گذشت هیچ ازو یاد مکن

فردا که نیامده ست فریاد مکن

برنامده و گذشته بنیاد مکن

حالی خوش باش و عمر بر باد مکن

هر یک چندی یکی برآید که منم

با نعمت و با سیم و زر آید که منم

چون کارک او نظام گیرد روزی

ناگه اجل از کمین برآید که منم

رندی دیدم نشسته بر خنگ زمین

نه کفر و نه اسلام و نه دنیا و نه دین

نه حق نه حقیقت نه شریعت نه یقین

اندر دو دنیا کرا بود زهره این

قومی متفکرند اندر ره دین

قومی به گمان فتاده در راه یقین

می ترسم از آن که بانگ آید روزی

کای بیخبران راه نه آنست و نه این

گاویست در آسمان و نامش پروین

یک گاو دگر نهفته در زیر زمین

چشم خردت باز کن از روی یقین

زیر و زبر دو گاو مشتی خر بین

∼∼ ∼∼

بعضیز و مخور غم دنیا گذران

بنشین و دمی به شادمانی گذران

در طبع دنیا اگر وفایی بودی

نوبت به تو خود نیامدی از دگران

بنگر ز صبا دامن گل چاک شده

بلبل ز جمال گل طربناک شده

در سایه گل نشین که بسیار این گل

در خاک فرو ریزد و ما خاک شده

تا کی غم آن خورم که دارم یا نه

وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه

پرکن قدح باده که معلومم نیست

کاین دم که فرو برم برآرم یا نه

ای کاش که جای آرمیدن بودی

یا این ره دور را رسیدن بودی

کاش از پی صد هزار سال از دل خاک

چون سبزه امید بر دمیدن بودی

در گوش دلم گفت فلک پنهانی

حکمی که قضا بود ز من می دانی

در گردش خویش اگر مرا دست بدی

خود را برهاندمی ز سرگردانی

گر آمدنم به خود بدی نامدمی

ور نیز شدن به من بدی کی شدمی

به زان نبدی که اندر این دیر خراب

نه آمدمی نه شدمی نه بدمی

آشنایی بیشتر با زندگینامه خیام نیشابوری

از برجسته ترین کارهای خیام نیشابوری می توان به سر و سامان دادن و سرپرستی محاسبات گاه شماری ایران در زمان وزارت خواجه نظام الملک، که در دوره پادشاهی ملک شاه سلجوقی بود، اشاره کرد. محاسبات منسوب به خیام در این زمینه، هنوز معتبر است و دقتی به مراتب بالاتر از تقویم میلادی دارد. نقش خیام در حل معادلات درجه سوم و مطالعاتش درباره اصل پنجم اقلیدس نام او را به عنوان ریاضی دانی برجسته در تاریخ علم ثبت کرده است.

گرچه پایگاه علمی خیام برتر از جایگاه ادبی اوست ولی آوازه وی بیشتر با انگیزه نگارش رباعیاتش است که شهرت دنیای دارد. ادوارد فیتزجرالد رباعیات او را به زبان انگلیسی برگردانده است که مایه شهرت بیشتر وی در مغرب زمین شده است. خیام زندگی اش را به عنوان ریاضی دان و فیلسوفی شهیر سپری کرد، این در حالی بود که معاصرانش از رباعیاتی که امروزه مایه شهرت و افتخار او هستند بی خبر بودند.

این اشعار در زمان حیات خیام به واسطه تعصب مردم مخفی بوده و تدوین نشده و تنها بین یکدسته از دوستان همرنگ و صمیمی او شهرت داشته و پس از مرگش منتشر شده است. به همین خاطر در تعداد این رباعی ها و نیز حقیقی یا جعلی بودن بعضی از آن ها اختلاف نظر وجود دارد.

رباعیات خیام عمدتاً بیانگر دیدگاه های فلسفی او هستند. درد زندگی، تقدیرگرایی و جبر، گردش دوران و بی اعتباری دنیا، نفی جاودانگی و بقای انسان پس از مرگ، دعوت انسان ها به بی اعتنایی در برابر مسائل و لذت بردن از زندگی، پوچی و بی هدفی از محوری ترین مضامین رباعیات خیام است. رباعیات خیام تا به امروز به بسیاری از زبان های زنده دنیا ترجمه شده است. مرگ خیام سال 517 هجری قمری در نیشابور رخ داد. آرامگاه وی هم اکنون در شهر نیشابور، در باغی که آرامگاه امامزاده محروق در آن واقع می باشد، قرار گرفته است.

کلام آخر

در خاتمه امیدواریم مجموعه اشعار خیام مورد توجه شما قرار گرفته باشد. نظراتتان را درباره رباعیات خیام با دیگر مخاطبان وبلاگ خنده و شادی به اشتراک بگذارید.

منبع: setare.com

به "گزیده ای از بهترین اشعار خیام نیشابوری" امتیاز دهید

امتیاز دهید:

دیدگاه های مرتبط با "گزیده ای از بهترین اشعار خیام نیشابوری"

* نظرتان را در مورد این مقاله با ما درمیان بگذارید